من نمیدونستم سردرد چه حسیه. ینى انقدر تجربش نکرده بودم، انقدر نمیفهمیدم درد در ناحیه سر ینى چى که کسى میگفت سردرد دارم برام عین این بود که الان کسى بگه معده درد دارم (الان درکی از معده درد هم ندارم). ولى حدود یکسال پیش یهو، از کسى که تا حالا سرش درد نگرفته، تبدیل به کسى شدم که از شدت سر درد سه روز خواب بودم، از درد از خواب میپریدم و هیچ مسکنى تسکینم نمیداد. هرچى درد به همون شدت ادامه پیدا میکرد من یقین پیدا میکردم که تومور مغزى دارم!!! ولى وقتی تسلیم پزشک شدم کشف شد که فشار عصبىِ نازنینِ اون روزها میگرنىام کرده! یک ماه هم به خاطر عوارض داروهام افقى بودم و بعد کم کم تونستم در برابر نور، حرکت، صدا، و فشارهاى عصبى، سردردى رو که حالا داشت برام عادى میشد تحمل کنم. حالا دیگه رد شدن ماشین از دستانداز و سرعتگیر، نوربالاى ماشینها در شب، صداى بلند، بوى تند، و از همه بیشتر، فشارِ عصبى، صبر و سکوت و خودخورى (چیزى که عامل ایجاد مشکل بود) باعث میشه چیزى ناگهان و به شدت توى سرم بترکه، سرمو متلاشى کنه و حتى ناى آه کشیدنو ازم بگیره؛ و این دردو کسى درک میکنه که تجربهاش کرده... تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید
برچسب : خودخورى, نویسنده : draport0 بازدید : 119 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 21:58